loading...
بهاییت
رضا دهقانی بازدید : 6 یکشنبه 17 آذر 1392 نظرات (0)
وقتی در قرن 13 هجری قمری شخصی به نام علی محمد شیرازی ادعای نیابت و باب امام زمان(ع) را كرد، با حمایت

 مستقیم كشورهای سلطه طلب توانست بین مردم ایران اختلاف اندازد و بر پایه همین حمایت ها بود كه بعد ادعای مهدویت

 و سپس نبوت كرد و در آخر ادعا نمود كه او خدا است و خداوند در او ظهور كرده و دورة دین اسلام به پایان رسیده است و

 در نهایت بر اثر واكنش علمای اسلام، در سال 1266 قمری در تبریز اعدام گردید و بعد از او میرزا حسینعلی ملقب به

 بهاء الله ادعای جانشینی او را كرد و گفت منم خدای عزیز كه باب مژده آمدنم را داده بود و در كتاب هایی كه نازل كرد تنها

 مقداری از احكام باب را نسخ كرد و پس از او پسرش عباس معروف به عبدالبها جانشین او شد.[1]

در این نوشته قبل از بیان عقاید و احكام بهائیت اشاره ای خیلی كوتاه به حمایت های بیگانه گان از این فرقه می كنیم:

1. حمایت روسیه: سفارت روسیه از اول فتنه بابیه و پیدا شدن فرقه بابیه و بهائیه از رهبران این فرقه

 حمایت می كرد. به عنوان مثال دالگوركی سفیر روسیه در تهران برای نجات بهاء الله از زندان پادرمیانی كرد و فرستاده خود را با

وی همراه نمود تا به سلامت از ایران خارج شود.

2. دولت انگلستان: بعد از انتقال رهبری بابیت و بهائیت به عراق و سپس فلسطین، رهبران این فرقه خود

 را به تبعیت استعمار انگلیس در آوردند به طوری كه پس از پایان جنگ جهانی اول به پاس خدماتی كه عبدالبهاء برای استعمار انگلیس

انجام داده بود طی مراسمی لقب سِر(Sir) و بزرگترین نشان خدمتگزاری، نایت هود(Knight Hood) را دریافت كرد.

3. آمریكا: در اثر حمایت های آمریكا، بهائیگری به ستون پنجم و یكی از ابزارهای استكباری آمریكا بعد از جنگ جهانی اول مبدّل شد.

4. پادشاه عثمانی: برای قدردانی از حمایت های عثمانی از بهائیت، عبدالبهاء لوحی برای او نازل كرده و از او تشكر نمود.

5. دولت غاصب اسرائیل: بهائیت از اول پیدایش خود با یهود همكاری داشت، به طوری كه دكتر احمد شلبی عقاید این فرقه را در

 كتاب مقارنة الادیان الیهودیه می آورد كه هیئت بین المللی حیفا در نامه ای به محفل روحانی ملی بهائیان ایران در اول ژوئیه 1952

 رابطه شوقی افندی رابا حكومت اسرائیل اعلام داشت.[2]

با توجه به مطالب فوق معلوم می شود كه فرقه بهائیت از اول تأسیس تا زمان حال همیشه وسیله ای برای خیانت به مسلمانان و

حمایت از دولت های استعماری بوده است.

اما در مورد عقاید آنان باید گفت كتابهائی كه البهاء الله یعنی میرزا حسینعلی به گمان خودش نازل كرده و عقاید و احكامش را گفته

است به عنوان نمونه اشاره می كنیم:

1. الایقان 2. مجموعة الالواح 3 . الشیخ 4. اقدس 5. نبذة من تعالیم حضرت البهاء[3]


عقــــــــا ید بهائیت:


بیشتر عقاید بهائیت در محور بهاء الله است كه در اینجا به چند نمونه اشاره می كنیم:


1. شناخت: اولین چیزی كه بر بندگان واجب شده است شناخت محل تابش وحی و طلوع امرالله است، یعنی معرفت به میرزا

 حسینعلی بهاء الله كه در اثر این شناخت اعمال قبول می شود.

2. بهاء الله همان خداست و پس از او شوقی افندی خدا شد.

3. بهاء مژده انبیاء گذشته و باب است، یعنی سید علی محمد شیرازی باب فقط مژده رسان بهاء الله بود و با آمدن او

 قیامت نزدیك می شود.

4. اسماء، صفات و افعالی كه برای خداوند تبارك و تعالی ذكر می شود رموزی است برای اشخاصی كه آنها مظهر الله هستند

(یعنی خدا در آنها ظهور كرده است) و گرنه خداوند، اسماء و صفات و افعال ندارد.

5. بهاء الله، احد و واحد است و شریكی در ملك برای او نیست، چرا كه خداوند در او ظهور كرده است و این ظهور برای شناخت

 بیشتر خداوند است كه در حجاب غیب از نظرها پوشیده است.

6. بهائیت از همه ادیان گذشته بهتر است، چرا كه خداوند در بهاء الله ظهور كرده است و ادیان دیگر با ظهور بهاء تمام می شوند

 و به مرحله كمال می رسند.

7. دین اسلام تا آمدن بهاء الله معتبر بود و قرآن كریم هیچ گونه اعجازی ندارد و توسط باب نسخ شده است.

8. بهاء الله یك معجزه است، زیرا بدون اینكه به مدرسه برود توانسته الواح مقدس فارسی و عربی را املاء نماید.

9. شریعت بهائی فقط پس از هزار سال قابل تغییر است یعنی خداوند تبارك و تعالی می تواند بعد از هزار سال در شخص دیگری

 ظهور كند و دین بهائیت را نسخ كند، همچنانكه با ظهور خود در بهاء، دین اسلام را نسخ كرد.[4]

احــكـــــــــــــــام:

بهائیت برای خود احكامی را هم به گمان خویش نازل شده، دارند كه به چند نمونه مهم اشاره می كنیم:

1. نماز: صبح و ظهر و شام 9 ركعت به صورت فرادی نماز می خوانند و قبله شان شهر عكا است كه قبر میرزا حسینعلی بهاء

 (خدایشان) در آنجاست. در بهائیت نماز آیات نسخ شده و كسی كه آب ندارد به جای وضو ، پنج بار می گوید: بسم الله الاطهر الاطهر.

2. روزه: بهائیت می گویند هر سال 19 ماه دارد و هر ماه نوزده روز پس روزه 19 روز در آخرین ماه سال واجب است كه

عید نوروز عید فطرشان می شود.

3. حج: زیارت محل تولد باب در شیراز و خانه حسینعلی میرزا در بغداد در همه ایام به جای زیارت كعبه قرار داده شده است.


4. ازدواج: بیش از یك زن جایز نیست، ازدواج با زن پدر حرام ولی با بقیه محارم مانند مادر، خواهر و .... حلال است.

5. طهارت: همه اشیاء روی دنیا پاك است مانند: بول، غائط، منی، سگ و ... و این موهبت بهاء به بندگان اوست.

6. مراكز اجتماع: «حظیرة القدس» در عشق آباد و «مشرق الاذكار» در نزدیك شیكاگوی آمریكا از مراكثر اجتماع بهائیت به شمار می آیند.

7. تربیت اولاد: درس و یاد دادن احكام به فرزند بر عهده پدر است و اگر فقیر باشد هزینه آن از بیت العدل داده می شود.

8. یك سوم از دیه كسی كه كشته شده است حق بیت العدل بهائیت است نه صاحب دم.

9. زنا: حد زنا در مرحله اول 9 مثقال طلا و در مرحله بعد 18 مثقال به بیت العدل ریخته می شود.

10. مهمانی: هر ماه یكبار مهمانی بر همه واجب است هر چند با دادن آب خالی.

11. بهداشت: هر هفته یك بار غسل و ناخن گرفتن واجب است.

12. عید: هر سال دو عید هست: كه عبارت اند از روز بعثت باب(ادعای بابیت) و روز ولادت میرزا حسینعلی بهاء.

13. دفن اموات: مرده ها باید در بلور، سنگهای قیمتی و چوب های محكم و لطیف و با انگشتر نقش دار به اسم بهاء، دفن شوند.

14. آداب و معاشرت: با ادیان دیگر با محبت و مسالمت رفتار شود تا بوی خوش رحمان(بهاء الله) را بیابند.

15. ارث: سهم دختر و پسر مساوی است همچنان كه بلوغ هر دو در 15 سالگی است.

16. اسباب منزل: هر نوزده سال یك بار، باید اثاثیه منزل تغییر یابد.[5]

با توجه به حمایت های علنی استكبار و ادعاهای بی منطق بهائیت باید بگوئیم بهائیت دین نیست بلكه نقشة استعماری است برای

 ضربه زدن به امت اسلامی و غلبه بر كشورهای اسلامی. زیرا اگر مردم این مكتب را بپذیرند دیگر مبارزه با ظلم، جهاد، امر

 به معروف و نهی از منكر مفهوم خودش را از دست می دهد و باید اشیای قیمتی را به حساب بهائیت در بیت العدل كه به جای

بیت المال رایج در دین اسلام است بریزند تا استكبار با خیال راحت بر كشورهای بزرگ اسلامی تسلط یابد و هیچ رقیبی هم نداشته باشد.


____________________________________________________
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. انشعاب در بهائیت پس از مرگ شوقی ربانی، اسماعیل رائین.
2. بهائیت در ایران، تهران، زاهد زاهدانی.[1] . حسین طباطبائی، مصطفی، ماجرای باب و بهاء، تهران، روزنه، دوم، 1379 شمسی، ص 45.
رك: افراسیابی، بهرام، تاریخ جامع بهائیت، تهران، مهرفام، دهم، 1381 شمسی، ص 271.
و: امین، شریف یحیی، فرهنگنامه فرقه های اسلامی، ترجمه: موحدی، محمد رضا، تهران، باز، اول، 1378 شمسی، ص 69، ص 84.
[2] . تاریخ جامع بهائیت، ص 271 و 298 و 323 و 563.
رك: ربانی گلپایگانی، علی؛ فرق و مذاهب كلامی، قم، امیر، اول، 1377 شمسی، ص 341.
و: شلبی، احمد، مقارنة الادیان الیهودیه، قاهره، مكتبة النهضة المصریه، سوم، 1973 میلادی، ص 336.
[3] . همان.
[4] . مقارنة الادیان(الیهودیه)، ص 331، ورك: تاریخ جامع بهائیت، ص 345.
[5] . فرق و مذاهب كلامی، ص 343.
رك: تاریخ جامع بهائیت، ص 345.
رضا دهقانی بازدید : 3 پنجشنبه 14 آذر 1392 نظرات (0)

لحظه اي بعد با جناب سرهنگ، روي مبل پذيرايي خانه باصفايش مشغول حرف زدن بوديم. سرهنگ در همان ابتداي جلسه يادآور شد:
«پسرم خداي نكرده من قصد تفتيش عقايد شما را ندارم، اما دلم مي خواهد بدانم حرف حساب بهايي ها چيست وگرنه من عالم ديني نيستم كه بخواهم با شما مناظره كنم، همين قدر بگويم كه من تا پيش از ورود به دانشگاه پليس، لب به سيگار هم نمي زدم، اما در دوران خدمت شرايطي پيش آمد كه اگر من، هم رنگ جماعت نمي شدم، طرد مي شدم. در دايرأ كشفيات به صورت مرتب ترياك و ساير مواد مخدر كشف مي شد. من در اوايل خدمتم بلافاصله صورت مجلس مي كردم و تحويل مقامات مي دادم، اما در رژيم شاه به جاي تشويق تنبيه مي شدم تا آنكه دريافتم اين كشفيات بايد از بالا تا پايين بين مقامات تقسيم شود. بعضي محمولات را هم بايد ناديده مي گرفتيم يا دربسته تحويل مقامات مي داديم و همين مسئله باعث شد تا من كم كم به ترياك معتاد شوم، 71 سال به ترياك معتاد بودم و همين امر باعث شد كه بيمار شوم و الآن در ۷۰ سالگي نتوانم براي يك بار هم شده، آب خنك بخورم و الآن مجبورم به جاي آب، چاي بخورم. »
يك لحظه خواستم از جناب سرهنگ بپرسم بيماري شما چيست؟ چون تا آن روز از بلاياي اعتياد همه جورش شنيده بودم، الا اين يك مورد، اما به احترام سرهنگ سكوت كردم. . .
سرهنگ ادامه داد:
«حالا هر جا كه مهماني مي روم، بايد فلاسك چاي را با خودم ببرم، اينها را گفتم تا بداني روبه روي تو يك پيرمرد رنج كشيده نشسته است كه به هيچ عنوان قصد انتقام جويي ندارد. شما هم مي دانم كه نيت خير داري وگرنه اينجا نبودي. خب حالا شما حرف بزن. »
و من طوطي وار همان طور كه در كلاس ها آموخته بودم، گفتم:
«در سال ۱۲۳۵ هجري قمري، فردي به نام علي محمد شيرازي كه ما به ايشان حضرت شعاع اله مي گوييم در شيراز به دنيا آمد و پس از سفر به بوشهر و سفر به نجف اشرف اظهار امر علني خود را اعلام مي دارد و مي گويد من همان موعودي هستم كه شما مسلمانان هزار سال منتظر ظهورش هستيد؟ حال من آمده ام تا شما را از اين انتظار بيرون بياورم و شما را به ظهورم بشارت دهم. . . »
سرهنگ حرفم را بريد و گفت:
«خب پس اگر امام زمان(عج) ظهور كرده، پس چرا از اين موضوع بجز تعداد اندكي با خبر نيستند؟ چرا حكومت عدل و داد برپا نشده؟ چرا صلح در جهان نيست؟ چرا بهائيان به جاي مبارزه با ظالم در خدمت انگليس و آمريكا قرار دارند؟ اين جناب علي محمد شيرازي دقيقاً 115 سال پيش اعلام مهدويت كرده، خب تبادل اطلاعات هم امروز قابل مقايسه با صدر اسلام نيست، در حالي كه رسول اكرم(ص) با همان امكانات اندك رسالت خويش را به همه دنيا اعلام فرمود، آن وقت در طي اين 115 سال فقط تعداد اندكي باور كردند كه. . . خب حالا بگو ببينم پيشرفت آيين شما چگونه بوده، آيا حتي توانسته به گوش يك ميليارد انسان برسد؟!»
با شرمندگي گفتم:
«نه، ولي معتقدند كه روزگاري ايمان خواهند آورد. »
سرهنگ گفت:
«پسرم در زمان پيامبر(ص) و جانشينان ايشان با وجود همأ فتنه ها و امكانات ابتدايي، اسلام با توجه به احكام مترقي اش در جهان فراگير شد؛ اما تلاش بي حاصل شما در مقابل شش ميليارد انسان، قطره اي در برابر درياست. راستي بهائيان مي گويند اسم پيامبر ما
بهاءا لله است، اما شما از سيد باب حرف مي زني، پس اين آقا چكاره است؟!»
گفتم:
«بعد از كشته شدن علي محمد شيرازي در تبريز در سال ۱۲۶۹(هـ-. ق) يعني 9 سال بعد از اظهار امر علني ايشان حضرت بهاءا لله اظهار امر فرمودند. »
سرهنگ در اين حال خنده اي كرد و گفت:
«پس نعوذبا لله امام زمان شد دو تا. . . »
با شرمندگي گفتم:
«البته در بين بهائيان هم دو دسته وجود دارد، يك گروه به همان اولي اعتقاد دارند و گروهي معتقدند حضرت بهأا لله شريعت جديدي ارائه فرموده اند. »
سرهنگ وقتي حرف من تمام شد، گفت:
«خب باز ما نفهميديم اگر اينها به قول شما امام زمان بوده اند؛ چرا شريعت اسلام را منسوخ و براي خودشان بساط دين جديد گسترده اند، شما گفتي كه باب گفته من همان كسي هستم كه منتظر ظهورش هستيد، پس چه دليلي دارد كه شريعت جديد درست كند. در حالي كه در هيچ منبع و كتابي با موضوع امام زمان(عج) حرفي از شريعت جديد نيست. بلكه از احياي دين محمدي(ص) سخن آمده است. پس پسرم من به اين نتيجه مي رسم كه هر دوي اينها آدم هاي دنياطلبي بوده اند كه فرقه اي جديد درست كرده اند كه اصولاً از ريشه از اسلام جداست؛ چون امام زمان(عج) مسلمانان احكامي از خود نمي آورد، بلكه احكام فراموش شده دين جدش را دوباره احيا مي كند. خوب درباره تاريخ و حروف نيز گويا احكامي داريد. . . »
گفتم:
«بله اصولاً بابيان و بهائيان هر سال به جاي ۱۲ ماه، ۱۹ ماه دارند و طبق آن هر ماه اسمي براي خودش دارد: شهرالجلال، شهرالجمال و. . . مقداري هم احكام داريم. مثلاً در بيان آنها آمده است: بدون ركاب و لگام بر حيوانات سوار نشويد يا كودكان را روي صندلي و يا كرسي و يا تخت بنشانيد كه از عمرشان حساب نشود. »
سرهنگ كه خنده اش گرفته بود، گفت:
«كافي است پسرم، خوب ما اگر ۱۹ را در ۱۹ ضرب كنيم جمعاً مي شود 263 روز آن وقت اين سه - چهار روز باقي مانده كجا مي رود؟! اين اسم ها هم اسامي معمولي و ترجمه عربي است، در مورد احكام هم خنده دار است كه مثلاً پيامبري بيايد و بجاي تبيين احكام و مسائل مورد نياز مردم به توضيح واضحات بپردازد، اين طور نيست؟!»

 

منبع :

http://bahae.blogfa.com/post-110.aspx

رضا دهقانی بازدید : 3 چهارشنبه 13 آذر 1392 نظرات (0)

بهائى‏گرى فرقه‏اى منشعب از بابى‏گرى است. بنيانگذار آن ميرزا حسينعلى نورى معروف به بهاءاللَّه است. او در سال 1233 در تهران به دنيا آمد و در شمار نخستين گروندگان باب و مبلّغان او قرار گرفت. پس از اعدام باب ميرزا يحيى (معروف به صبح ازل) ادعاى جانشينى باب را كرد و چون در آن زمان بيش از نوزده سال نداشت برادرش ميرزا حسينعلى (بهاءاللَّه) زمام كارها را در دست گرفت. در سال 1268 بابيان به ناصرالدين شاه تيراندازى كردند و چون شواهدى بر نقش حسينعلى در اين كار وجود داشت، در پى دستگيرى و اعدام او برآمدند. او به سفارت روس پناه برد، سفير و دولت روس از او حمايت كردند و به اين وسيله از مرگ نجات يافت. او سپس به بغداد رفت و در نامه‏اى به سفير روس از وى و دولت روس قدردانى كرد. در بغداد كنسول دولت انگليس و نماينده دولت فرانسه با او ملاقات كرد و حمايت دولت‏هاى خود را به او ابلاغ كرده و تابعيت انگلستان و فرانسه را به او پيشنهاد نمودند. ميرزا يحيى (صبح ازل) نيز مخفيانه به بغداد رفت. در اين هنگام بغداد، كربلا و نجف مركز اصلى فعاليت بابيان شد و در پى اختلاف بر سر ادعاى «موعود بيان» يا «من يُظهِرُهُ اللَّه» آدمكشى‏هاى شديدى بين بابيان رواج يافت. نزاع بين حسينعلى و ميرزايحيى بر سر اين ادعا موجب افتراق بابيان به دو فرقه بهائيه (پيروان حسينعلى) و ازليه (پيروان ميرزايحيى) شد. گفته شده است كه در پى اين منازعات ميرزايحيى برادرش بهاءاللَّه را مسموم كرد و بر اثر آن بهاءاللَّه تا پايان عمر به رعشه دست مبتلا بود.
ميرزاحسينعلى پس از اعلام «من يُظهِرُهُ اللهى» خويش ادعاى الوهيت و ربوبيت نمود. او خود را «خداى خدايان، آفريدگار جهان، خداى تنهاى زندانى، معبود حقيقى»، «رب مايُرى‏ و مالا يُرى» ناميد. پيروانش نيز پس از مرگ وى قبر او را قبله خويش گرفتند.
او افزون بر ادعاى ربوبيت، شريعت جديد آورد و كتاب «اقدس» را نگاشت. بهائيان آن را «ناسخ جميع صحائف» مى‏دانند. او كتاب‏هاى ديگرى نيز نوشته است كه پر از اغلاط املايى و انشائى است. مهمترين كتاب او «ايقان» است كه به خاطر وجود اغلاط بسيار در زمان حياتش مورد تصحيح و تجديد نظر قرار گرفت.

فرقه‏هاى بابى و بهائى :
بعد از اعدام سيد على محمد، بابيت به سه فرقه تقسيم شد و بعد از مرگ بهاءاللَّه نزاعى بين دو برادر (عباس افندى و محمد على) به وجود آمد و به تبع آن دو فرقه ديگر افزوده شد، در نتيجه مجموعاً پنج فرقه شدند :
1 . ازليه (به رهبرى ميرزا يحيى نورى، صبح ازل )،
2 . بهائيه (به رهبرى ميرزا حسين على، بهاءاللَّه )،
3 . بابيه خالص (فقط رهبرى سيد على محمد باب را قبول دارند )،
4 . بابيه بهائيه عباسيه (قبول رهبرى عبدالبهاء عباس افندى )
5 . ناقضون (اتباع ميرزا محمد على، برادر عبدالبهاء )(1) .

عقايد بهاييت :
چندى از عقايد و احكام بهائيت عبارت است از:
1 . با ظهور سيد على محمد باب اسلام پايان گرفته و اينك دين جديد ظهور كرده و مردم بايد همگى بهايى شوند(2) .
2 . پنهان كردن دين (تقيه) ضرورى است.
3 . روزه نوزده روز است، قبل از عيد شروع و به عيد نوروز ختم مى‏شود .
4 . نماز جماعت باطل است مگر در نماز ميت .
5 . قبله مرقد بهاءاللَّه در شهر عكا است .
6 . حج براى مردان واجب است و بر زنان واجب نيست. «حج» در خانه‏اى كه بهاء در آن اقامت داشته، يا در خانه‏اى كه سيدعلى محمد باب در شيراز در آن سكنى داشته است به جا آورده مى‏شود .
7 . اعياد عبارت است از :
- عيد ولادت باب، اول محرم .
- عيد ولايت بهاء، دوم محرم .
- عيد اعلان دعوت باب، پنجم جمادى .
- عيد نوروز(3)،
8 . نماز پنج تكبير دارد و در دو وقت خوانده مى‏شود: يكى هنگام تولد و ديگرى هنگام مرگ .
عبادتگاه‏ها طبق وصيت بهاء بايد از نه مناره و يك گنبد تشكيل بشود. اين عبادتگاه‏ها در فرانكفورتِ آلمان، سيدنى در استراليا، كامپالا در اوگاندا، ليميت در شيكاگو، پاناماسيتى در پاناما و دهلى‏نو در هندوستان است(4) .
همچنين در فروع تعاليم بهائيت به احكامى برمى‏خوريم كه بعضى از آنها عبارت است از :
- ازدواج با محارم غير از زن پدر، حلال مى‏باشد . (يعنى با حكم بر حرمت ازدواج با زن پدر، ازدواج با خواهر و دختر و عمه و خاله و ديگران حلال مى‏گردد! )
- معاملات ربوى آزاد و حلال است .
- تمام اشياء حتى خون، سگ، خوك، بول و... پاك است .
- حجاب زنان ملغى مى‏باشد .
- دخالت در سياست ممنوع مى‏باشد .
در بررسى عقايد، احكام و تاريخ بهائيت به روشنى معلوم مى‏گردد كه استعمار براساس برنامه و طرح از پيش تعيين شده‏اى، به مرور و در مراحل مختلف، به منسوخ اعلام نمودن دين اسلام و نفى و انكار نبوت، امامت، معاد و تعاليم و قوانين و احكام مقدس و نورانى قرآن پرداخته است. آنان ابتدا ادعاى نيابت خاص حضرت حجت(عج )، پس از آن ادعاى مهدويت، سپس ادعاى نبوت و در آخر ادعاى الوهيت و نسخ اسلام مى‏نمايند! در پى آن به هدم و نابودى آثار اسلام فرمان مى‏دهند و به ساختن كعبه جديد! در شيراز اهتمام مى‏ورزند و با آداب و ادعيه و ذكر و زيارتنامه‏هاى استعمار ساخته به طواف بر گرد آن مى‏پردازند! و مطابق با خواست و اهداف استعمار، به رفع حجاب و پوشش زنان فرمان مى‏دهند و چون همواره از تعاليم و آموزه‏هاى سياسى اسلام و تشيع رنج برده‏اند، از اصل ورود و دخالت در سياست را ممنوع اعلام مى‏نمايند!
بدين ترتيب همه زمينه‏ها آماده و مهيا مى‏شود تا مبانى و اركان اعتقادى و ارزش‏هاى اخلاقى و پايبندى‏هاى معنوى متزلزل شوند و وحدت و يكپارچگى مسلمانان به تفرقه و تشتت تبديل گردد و از قدرت بى‏نظير مذهب تشيع و مراكز علم و فقاهت و مراجع و فقها و علماى بيدار و آگاه كه مدافعان راستين اسلام و سنگرهاى مستحكم دفاع از هويت دينى و استقلال و شرف و اعتلا و اقتدار مسلمانان مى‏باشند، كاسته شود و راه‏هاى تاخت و تاز و سلطه استعمار خارجى صاف و همواره گردد .
كتاب‏هاى بهائى‏ها عبارتند : 1 . الاتقان ؛ 2 . اشراقات والبشارات والطرزات ؛ 3 . مجموعه الواح مباركه، كه وصاياى بهاء به پسران خود مى‏باشد ؛ 4 . كتاب شيخ ؛ 5 . الدرر البهية ؛ 6 . الحجج البهية ؛ 7 . الفرائد ؛ 8 . فصل الخطاب 9 . اقدس .

 

منبع :

http://www.adyan.porsemani.ir/node/253

رضا دهقانی بازدید : 2 یکشنبه 10 آذر 1392 نظرات (0)

‌‌‌‌قريب به اتفاق فقهاء تعداد نجاسات را يازده[1]  و برخي دوازده [2] مورد اعلام كرده اند، از جملة آنها كه همه بالاتفاق آنرا ذكر كرده اند نجاست كافر[3] است، كافر يعني كسيكه منكر خدا باشد و يا براي خداوند متعال شريك قائل باشد و يا اينكه رسالت حضرت خاتم الانبياء محمد بن عبدالله ـ صلي الله عليه و آله ـ را قبول نداشته باشد و نيز به كسي كافر مي گويند كه ضروري دين يعني، چيزي را مثل نماز و روزه كه همة مسلمانان آنرا جزء دين اسلام مي دانند منكر شود.[4]

فقهاء در اين زمينه به آية شريفة «انما المشركون نجسٌ»[5] و روايات متعدد ديگري، از جمله اين روايت كه از امام صادق ـ عليه‎ السلام ـ نقل شده است «من نصب ديناً غير دين المومنين(دين اسلام) فهو مشرك»[6] استناد مي كنند.

و از فروعاتي كه براي اين مسئله ذكر كرده اند اين است كه تمام بدن كافر حتي مو و ناخن و رطوبتهاي او نجس است.[7]
حال كه روشن شد چه كساني در فقه اسلام و شيعه نجس مي باشند به كنكاش در آثار بهائيان مي پردازيم تا از برخي عقايد آنها آگاه شويم بهائيت فرقه اي است كه توسط حسنعلي نوري معروف به بهاء الله به وجود آمده است. قبل از آن به وسيله علي محمد باب كه به پيروي از انديشه هاي شيخيه خود را ركن چهارم يا انسان كامل پنداشته بود، با بيت را به وجود آورده بود، وي در آغاز مدعي بود كه باب امام زمان(عج) مي باشد ولي در نهايت ادعاي الوهيت نموده و اعلام نمود كه بعداً كسي را به عنوان «من يضحصر الله» خواهد فرستاد. بعد از اعلام علي محمد، حسينعلي نوري مدعي شد كه او همان كسي است كه علي محمد باب وعده آمدن او را داده است. بعد از آن با ادعاي نسخ دين اسلام، نغمة ايجاد دين تازه سرداد و به دين سازي روي آورد.[8]
برخي از عقايد بهائيت از قرار زير مي باشد:
1. اعتقاد به الوهيت علي محمد باب و حسينعلي نوري
يكي از سخيف ترين و غير معقول ترين اعتقادات بهائيت و بابيت اعتقاد به اله بودن باب و حسينعلي نوري است علي محمد باب ادعا كرده است كه رفيع ترين مراتب حقيقت يعني الوهيت در او حلول كرده آن هم حلولي مادي و جسماني.[9]
اين اعتقاد بهائيت با مباني تمام اديان آسماني در تضاد مي باشد زيرا در اديان آسماني الوهيت مختص حضرت حق، پروردگار و خالق جهان و جهانيان است و در اين مقام هيچ كس و هيچ چيز با او شريك نيست.
2. اعتقاد به مقام نبوت علي محمد و ميرزا حسينعلي
بهائيان مي گويند: مقام قائم موعود به حكم برخي آيات قرآن كريم، مقام اصالت و نبوت است.[10]
اما شيعه مي گويد: قائم موعود تابع قرآن مجيد و شريعت خاتم الانبياء محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ و مقام او مقام خلافت و وصايت و امامت است نه اصالت و نبوت.[11]
3. اعتقاد به قائم موعود بودن علي محمد باب و ميرزا حسينعلي
بهائيان مي گويند: علي محمد و ميرزا حسينعلي موعود دين اسلام هستند و جميع انبياء بدان اشارت داده اندو علامات آن در كتابهاي آسماني ثبت است.
اما شيعه مي گويد: موعود دين اسلام يكي قيامت كبري است و ديگري ظهور بقية‌الله ارواحنا له الفداء كه در قرن سوم هجري در سُرّ من رآه متولد شد، نام مادرش نرجس مي باشد.
4. اعتقاد به نسخ دين اسلام
بهائيان مي گويند: مقام قائم موعود، مقام شارعيت است نه تابعيت،[12] و نيز مي گويند قائم در هنگام ظهورش حكم به نسخ دين اسلام مي كند و بتشريع شريعت جديدي غير از اسلام مي پردازد.[13]
اما شعيه مي گويد: قائم موعود، تابع قرآن مجيد و شريعت خاتم الانبياء محمد ـ صلي الله عليه و آله ـ و مجدد و محيي همان دين اسلام است و صاحب كتاب جديد و آورندة‌ شريعت جديدي نيست.[14]

خلاصه آنكه بهائيان:
اولا:ً مدعي الوهيت باب و بهاء و منكر خاتميت نبي مكرم اسلام هستند، ثانياً: منكر احكام ضروري دين مثل نماز، و روزه و... بوده و آنها را منسوخ مي دانند.
ثالثاً نه تنها منكر وجود نازنين حضرت بقية الله الاعظم هستند بلكه دشمن او مي باشند.
در نتيجه مي توان گفت كه علت نجاست آنان، كفر آنان مي باشد و ادله اي كه به نجاست كفار و مشركين دلالت دارند، آنها را نيز در بر مي گيرند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. توضيح المسائل مراجع عظام، قسمت نجاسات.
2. بهائيت دين نيست، ابوتراب هدائي.
3. تاريخ جامع بهائيت، بهرام افراسيابي.
4. وسائل الشيعه، حر عاملي، ج1، كتاب الطهاره، ابواب مقدمه عبادت باب2.

رضا دهقانی بازدید : 5 سه شنبه 05 آذر 1392 نظرات (0)

خانم‌ مهناز رئوفی، در محیط‌ بهائی رشد یافت، اما فسادها و تناقض هایی‌ که‌ در کار هم کیشان‌ خود (به ویژه‌ سران‌ محفل‌ بهائیت) دید،‌وی را به شدت‌ از این‌ مسلک‌ بیزار کرد‌ و این‌ امر، همراه‌ با مطالعه‌ مستقیم‌ درباره‌ اسلام، باعث‌ تشرف‌ او‌ به‌ اسلام‌ و تشیع‌ گردید.

به گزارش "خدمت"؛ خاطرات‌ خانم‌ رئوفی‌ که‌ اخیراً‌ تحت‌ عنوان‌ «سایه‌ شوم؛ خاطرات‌ یک‌ نجات‌ یافته‌ از بهائیت» توسط‌ انتشارات‌ کیهان‌ نشر یافته، حاوی‌ نکات‌ بسیار جالبی‌ در افشای‌ مواضع‌ ضد اسلامی‌ و ضد انقلابی‌ تشکیلات‌ بهائیت‌ است.

با هم‌ بخشهایی‌ از آن‌ را می‌خوانیم:

بهائیان‌ دو دسته‌اند‌

فساد اخلاقی‌ در بهائیت‌ :

در بهائیت‌ هر گونه‌ تعصبی‌ ممنوع‌ است‌ و این‌ ریشه‌ در سیاست‌ استعمار دارد که‌ با ترویج‌ این‌ اعتقاد، تعصب‌ ملی، تعصب‌ دینی، تعصب‌ وطنی‌ و هر عرق‌ و علاقه‌ و غیرتی‌ را از انسان‌ می‌گیرد تا به‌ راحتی‌ بتواند بهره‌کشی‌ کند... خیلی‌ از خانمها[ی‌ بهائی]... لباسهای‌ نازکی‌ می‌پوشیدند و منظره‌ بسیار کریه‌ و زشتی‌ به‌ وجود می‌آوردند و روسای‌ تشکیلات‌ چیزی‌ به‌ آنها نمی‌گفتند و آزادی‌ مطلق‌ داده‌ بودند. دیگر کسی‌ حق‌ اعتراض‌ نداشت.‌ ‌

بی‌بند و باران‌ تشویق‌ هم‌ می‌شوند! :

در جامعه‌ مسلمان ها، هر کس‌ در رعایت‌ حجاب‌ و یا خلوت‌ با اجنبی‌ کوتاهی‌ نماید مورد اعتراض‌ و بازخواست‌ افکار عمومی‌ (و نه‌ تشکیلاتی) واقع‌ شده‌ و با او برخورد می‌شود و در جامعه‌ بهائی‌ هر کس‌ بی‌حجاب تر باشد به‌ اصطلاح‌ باکلاس تر و بافرهنگ‌ جلوه‌ می‌کند و هر کس‌ برای‌ ایجاد ارتباط‌ با اجنبی‌ راحت ‌تر و در واقع‌ گستاخ ‌تر باشد امروزی‌ تر و در تشکیلات‌ از عزت‌ و احترام‌ بیشتری‌ برخوردار خواهد بود. من‌ در مقایسه‌ این‌ دو جامعه‌ وقتی‌ به‌ اعمال‌ و رفتار بعضی‌ از مسلمانان...، خصوصاً...به‌ خلافکاران‌ و معصیت‌کاران، فکر می‌کردم، می‌دیدم‌ آنها کسانی‌ هستند که‌ تربیت‌ مذهبی‌ نشده‌اند و از احکام‌ و دستورات‌ اسلام‌ سرپیچی‌ کرده‌اند... اما در بهائیان‌ اگر اعمال‌ خلافی‌ سر می‌زند برای‌ این‌ است‌ که‌ هیچ‌ گونه‌ مانع‌ شرعی‌ ندارند. در واقع‌ اسلام‌ را نمی‌شود در اعمال‌ مسلمانان‌ جستجو کرد ولی‌ بهائیت‌ را در اعمال‌ بهائیان‌ می‌توان‌ یافت؛ چون‌ اگر اعمال‌ نابجایی‌ از افراد مسلمان‌ سر می‌زند به‌ علت‌ بی‌ توجهی‌ به‌ تعلیمات‌ اسلام‌ است.‌ ‌

ارتباط‌ با علما ممنوع!‌ :

بهائیان‌ فقط‌ در صورتی‌ با مسلمانان‌ رفت‌ و آمد دارند که‌ مطمئن‌ باشند هیچ‌ خطری‌ آنها را تهدید نمی‌کند و ضمناً‌ می‌توانند بهائیت‌ را تبلیغ‌ کنند و باعث‌ تبلیغ‌ افکار بهائی‌گری‌ شوند. آنها فقط‌ با افراد کاملاً‌ بی‌سواد و عامی‌ صحبت‌ می‌کردند و من‌ هیچ‌ وقت‌ ندیدم‌ که‌ یک‌ بهائی‌ با یک‌ عالم‌ مسلمان‌ بنشیند و از بهائیت‌ حرفی‌ بزند؛ می‌دانستند که‌ محکوم‌ می‌شوند. لذا اصلاً‌ با عالمان‌ و تحصیل ‌کردگان‌ و خـصـوصـاً‌ روحـانـیـون‌ هـیـچ‌گـونـه‌ بـحـثـی‌ پـیش‌ نمی‌کشیدند.‌ ‌

 


شستشوی‌ مغزی‌ کودکان‌ :

[زمانی‌ که] معلم‌ مهد کودک‌ بهائیان‌ شدم... برنامه‌هایی‌ که‌ به‌ من‌ می‌دادند تا به‌ بچه‌ها بیاموزم‌ کاملاً‌ در راستای‌ شستشوی‌ مغزی‌ آنها بود و من... می‌دیدم‌ که‌ چگونه‌ از 3 سالگی، کودکان‌ را نسبت‌ به‌ اسلام‌ و مسلمانان‌ بدبین‌ می‌کردند و... مغز کوچک‌ آنها را با خرافات‌ و اوهامی‌ که‌ ارمغان... بهاء و عبدالبهاء بود پر می‌کردند و چگونه‌ با آوردن‌ مثالها و بیان‌ داسـتـان هـایـی، آنـان‌ را از خارج‌ شدن‌ از بهائیت‌ می‌ترساندند و با [وجود] این‌ ترس‌ و وحشتی‌ که‌ در دل‌ کودکان‌ از انتخاب‌ راهی‌ به‌ جز راه‌ بهاء می‌انداختند و با وحشتی‌ که‌ آنان‌ از طرد شدن‌ و اخراج‌ شدن‌ از خانه‌ و خانواده‌ داشتند، شعار بی‌اساس‌ «تحرّ‌ی‌ حقیقت» را سر می‌دادند و به‌ ظاهر وانمود می‌کردند که‌ بهائیان‌ در پانزده‌ سالگی‌ پس‌ از تحری‌ حقیقت‌ می‌توانند راه‌ خود را انتخاب‌ نمایند...، در حالی‌ که‌ هیچ‌ کدام‌ از بهائیان‌ حق‌ نداشتند... کتابهای‌ سایر جوامع‌ را مطالعه‌ کنند، حق‌ نداشتند کتابهای‌ ردیه‌ را که‌ بیشتر، بهائیان‌ مسلمان‌ شده‌ آنها را نوشته‌ بودند مورد مطالعه‌ قرار دهند...‌

در زمان‌ جنگ‌ [ایران‌ و عراق] وقتی‌ مردم‌ کشته‌ می‌شدند، بهائیان‌ با بی‌رحمی‌ تمام‌ می‌گفتند از این‌ مسلمانان‌ هر چه‌ کشته‌ شود کم‌ است. خصوصاً‌ وقتی‌ رادیوهای‌ خارجی، آمار شهادت‌ رزمندگان‌ را در جبهه‌ها به‌ اطلاع‌ مردم‌ می‌رساندند... با ناسزاگویی‌ به‌ رزمندگان‌ ابراز مسرت‌ و خشنودی‌ می‌کردند

بگذار مردم‌ با موشک‌ باران‌ صدام‌ بمیرند!‌ :

در زمان‌ جنگ‌ [ایران‌ و عراق] وقتی‌ مردم‌ کشته‌ می‌شدند، بهائیان‌ با بی‌رحمی‌ تمام‌ می‌گفتند از این‌ مسلمانان‌ هر چه‌ کشته‌ شود کم‌ است. خصوصاً‌ وقتی‌ رادیوهای‌ خارجی، آمار شهادت‌ رزمندگان‌ را در جبهه‌ها به‌ اطلاع‌ مردم‌ می‌رساندند... با ناسزاگویی‌ به‌ رزمندگان‌ ابراز مسرت‌ و خشنودی‌ می‌کردند. بهائیان‌ در زمان‌ جنگ‌ با کناره‌جویی‌ از شرکت‌ در جبهه‌ها اعلام‌ کردند که‌ مخالف‌ جنگ‌ هستند و به‌ بهانه‌ عدم‌ دخالت‌ در سیاست‌ از به‌ دست‌ گرفتن‌ سلاح‌ امتناع‌ کردند و کوچک ترین‌ فعالیتی‌ برای‌ دفاع‌ از کشور از خود نشان‌ ندادند... آنها که‌ دائماً‌ در کلاسها و مجالس‌ از عشق‌ به‌ عالم‌ بشریت‌ دم‌ می‌زدند، آنان‌ که‌ از الفت‌ و محبت‌ طوری‌ سخن‌ سرایی‌ می‌کردند که‌ گویی‌ برتر و مهربانتر از همه‌ اقشار عالمند، در عمل‌ نه‌ تنها بویی‌ از انسانیت‌ و محبت‌ نبرده‌ بلکه‌ درنده‌خویی‌شان‌ گُل‌ می‌کند و از خبر شهادت‌ جوانان‌ عزیز این‌ مرز و بوم‌ اظهار خوشحالی‌ و مسرت‌ می‌کنند.‌ ‌

 

منبع :

http://www.aviny.com/occasion/jang-narm/bahaeiat/mosahebe/mosahebe01.aspx

رضا دهقانی بازدید : 3 جمعه 01 آذر 1392 نظرات (0)

ايدئولوژى بهائيت

مذهب شيعه ،مذهب حاكم بر كشور و مراجع تقليد، رهبران حقيقى مردم ايران در دوره قاجاريه بود. دولتهاى روس و انگليس كه سلطه خود را بر دولت ايران مستقر كرده بودند براى شكستن اقتدار ملت ايران كه در مقابل آنان حاضر به تسليم نبود به فكر شكستن اقتدار مذهب شيعه افتادند و زمينه اين تفرقه را در مكتب شيعه يافتند و بر اساس آن به تحريم و ايجاد فرقه بابيه پرداختند. ايدئولوژى بهائيت طى چند دهه تغييراتى مى يابد كليه مراحل تحول اساس ايدئولوژيك اين جنبش در دوره قاجاريه طى مى شود براى روشن شدن مرام اين فرقه بهتر است به معرفى ايدئولوژى شيخيه و بابيه و ازليه و بهائيت بپردازيم.

ايدئولوژى شيخيه

اين ايدئولوژى با دست گذاشتن روى مفهوم «نايب امام زمان» از مكتب شيعه فاصله مى گيرد و نهايتاً با تدوين اصول و فروع دين جديد كاملاً از دين اسلام جدا مى شود. در دوره آقامحمدخان و فتحعلى شاه قاجار با رشد دانش دين در نزد ايران و عتبات عاليات، مخالفت با تصوف و اخبارى گرى فزونى مى يابد و در همين اوان است كه رشد شيخيه و بعد از دوران بابيگرى و بهائى گرى از سوئى و مخالفت با آنان از سوى ديگر اتفاق مى افتد. اصولى ها و اخبارى ها به نبوغ علمى رسيده بودند ، اصولى ها با نوشتن كتاب «جواهر» به نقطه اى از تكامل در كاربرد عقل به عنوان ابزارى براى استخراج احكام دين از متون مذهبى دست مى يابند و برخى از اخبارين (شيخيه) براى اجتناب از بكارگيرى عقل در پاسخ به انتقاد كسانيكه روش آنان را موجب تهجر وكهنه شدن دين مى دانستند با ابداع «ركن رابع» ادعاى ارتباط مستقيم با معصوم را طرح مى كنند بدين وسيله ادعا مى كنند كه از طريق مكاشفه و خواب و نظاير اينها فرامين در هر زمان را از خود امام معصوم مى گيرند تا نيازى به بكارگيرى عقل در تفسير دين نداشته باشند. از طرفى فتحعلى شاه در دوره خود به تجديد بقاع متبركه امامان معصوم و امامزادگان همت گماشت تا بر مشروعيت خود از طريق جلب پشتيبانى نهاد دين بيفزايد. رهبران و مبدعان  اصلى فرقه شيخيه كه خود مستقلاً از بهائيت تا به امروز به حيات خويش ادامه داده است، سيدكاظم دشتى و شيخ احمد احسايى مى باشد. شيخ احمد احسايى همانند ديگر دانشمندان شيعــه اعتقـاد بــه خاتميــت حضــرت رسول و امــامت و حيـات حضرت حجة ابن الحسن المهدى (عج) دارد. او در كتاب جوامع الكلام مى نويسد: «حضرت محمد بن عبد الله(ص) خاتم الانبيا است و پس از او پيغمبرى نخواهد آمد زيرا كه خداوند فرموده: ولكن رسول الله و خاتم النبيين… و پيامبر فرموده است: لانبى بعدي. پس فرمايش آن حضرت حق است و بايد بپذيريم.... سپس حسن بن على العسكرى منصوب گردد و پس از او خلف صالح و حجت قائم محمدبن الحسن جانشين شود كه درود خدا بر همه ايشان باد» يكى از نقاط افتراق شيخ احمد احسايى با علماى شيعه نوع عقيده او در مورد نواب امام زمان (عج) مى باشد. به نظر او ميان امام غايب و مردم بايد رجال الهى باشند كه ايشان واسطه فيض و رابط بين خلق و حجت خدا گردند و ايشان را به تقليد از قران كريم «قريه ظاهره» بين امام و رعيت مى ناميد. او صفات بسيارى ازجمله آشنايى به علوم ائمه و مذاق ايشان را براى قراء ظاهره قائل مى شد و اين صفات را به گونه اى عنوان مى نمود كه نهايتاً به شنونده القا شود كه خود او داراى آن صفات است و همان قريه ظاهره است درحقيقت با توجه به انديشه علماى شيعه باب نيابت خاصه امام غايب را كه از سال 329 (با شروع غيبت كبرى مسدود شده بود بار ديگر شيخ احمد باز نمود و خود را به تلويح همان نايب خاص يا باب امام و يا قريه ظاهره بين امام و مردم خواند. تنها تفاوتى كه او ميان قراء ظاهره و نواب اربعه قائل مى شد اين بود كه آنان از جانب خود امام به طور رسمى تعيين شده بودند و حال آن كه اينان به سبب بزرگى مرتبت خود حائز چنين مقامى مى گشتند. اغلب بيانات شيخ توسط او به خوابهايى نسبت داده مى شد كه از امامان معصوم مى ديد. از اين رو در بسيارى از موارد روش او از نظر استناد با روش علماى اصولى كه مطالب خويش را به قرآن كريم و روايات ارجاع مى دهند متفاوت است و مرجع مكتوبى ندارد. همانطور كه گفته شد مشرب فقهى او مشرب اخبارى است. شيخ احمد احسايى عقايد خويش را صريح و روشن بيان نمى كرد. سيد كاظم رشتى نيز مانند شيخ احمد خود را مسلمان و شيعه دوازده امامى مى داند و معرفى مى كند. او اعتقادات خود را در وصيت نامه اش كه در ابتداى كتاب مجموعه الرسائل آمده چنين مى نگارد: «وصيت من آن است كه شهادت مى دهم… كه محمدبن عبدالله بنده خدا و فرستاده اوست. تمام شرايع منسوخ شده اند جز اسلام كه تا روز قيام باقى خواهد بود… شهادت مى دهم به دوازده نفركه بنص پيامبراسلام به جانشينى معرفى گشته اند و عبارتند از ابوالحسن على بن ابيطالب سپس… سپس ابوالقاسم حجه ابن الحسن كه عدل و دادگرى را روى زمين بگستراند. او نمى ميرد تا آن گاه كه بت پرستى را از جهان براندازد.خدايا اينان پيشوايان من اند… آنچه پيغمبر اسلام فرمود حق است و شكى در آن نيست و شريعت او تا پايان روزگار پا بر جا خواهد بود.» سيد كاظم رشتى، به موضوع قريه ظاهره اهميت زياد مى داد و پياپى مردم را به يافتن اين رجل الهى دعوت مى نمود و در واقع به طور غيرمستقيم آنان را به سوى خويشتن مى خواند. وى مدعى بود كه اساس دين بر شناسايى چهار ركن استواراست: خدا، پيغمبر،امام و باب امام يا قريه ظاهره.اما مردم نمى توانند به معرفت خدا و پيامبر و امام و شناخت آنان نائل گردند زيرا كه از دسترسشان بدورند. پس بناچار بايد به دنبال ركن چهارم و يا شيعه خالص باشند و با شناخت او به معرفت اركان بعد نائل آيند. بر اين پايه وى مريدان بسيارى را گرد آورد.

پيرامون اصول عقايد شيخيه:

غير از اختلاف در مورد نواب امام زمان برخى اصول عقايد شيخيه با عقايد متشرعه متفاوت است در مـورد معــاد، مى گويد: عقيده شيعيان و ديگر پيروان مذاهب اسلام معاد جسمانى است ولى شيخ احمد معاد را روحانى مى دانست البته پس از آن كه معاد را روحانى از نوع جسم هور قليايى دانست.اصل معاد را مانند اصل عدالت از رديف اصول دين و مذهب كنار گذاشت و حذف كرد. او مى گفت كسى كه به آيات قرآن معتقد است الزاماً به معاد هم معتقد خواهد بود. اصل عدالت: شيخيان اين اصل را از اصول دين حذف كرده و گفتند لزومى ندارد كه صفت عدالت خدا را از ميان صفت هاى ديگر او جدا كنيم و اصل دين قرار دهيم. ولى شيعيان عدالت را جزء اصول دين قبول دارند .البته از نظر شيعيان عدالت چنين نيست و يكى از صفات خداست ولى چون عده اى از مسلمانان بنام اشاعره اعتقاد به عدالت خداوند نداشتند براى اعلام موضع شيعه در مقابل اشاعره اين صفت جزء اصول مذهب شيعه قرار گرفت. اصل امامت:شيعيان اصولى وجود امام زمان را به عنوان حجت حق بر روى زمين مى دانند و رهبران دينى خود را نايب امام زمان مى خوانند و شرط اين فقاهت و عدالت و رهبرى امت مى شمارند در شيخيه امام عنوان مقتدا و پيشوا است و بر شيعه كامل و ركن رابع هم اطلاق مى شود .از نظر آنان ركن رابع يا امام زمان يا شيعه كامل بايد از نجبا باشد كه دين را حفظ كند و هر بدعت گذارى را دفع نمايد. از نظر شيخيه:زندگى امام زمان در جسم هور قليايى است و زندگى روحانى دارد و آزادى او مانند زندگانى ما نيست و بلكه به اراده خداست و داراى زندگى برزخى است به اين ترتيب در هنگام ظهور ممكن است در قالب خود نباشد. معراج: معتقد به معراج روحانى پيامبر هستند چون معتقدند آسمانها و افلاك پاره شدنى نيست و محال است تا انسان با جسم عنصرى خود آسمانها را پاره كرده بالا برود. در مورد فقهى روش استنباط احكامشان شبيه روش اخباريون است و معتقدند كه عقل حجيت ندارد و بايد از ظاهر روايات پيروى نمود وتفسير قرآن را جايز نمى دانند.

 

منبع :

http://www.al-shia.org/html/far/books/aqaed/bahaeiyat/002.htm#link5

رضا دهقانی بازدید : 3 دوشنبه 27 آبان 1392 نظرات (0)

در تكميل مبحث بهاييت، من صرفا با استناد به كتب موثق بهايى كه در همه مراکز آنها در دسترس است، و حتى الامكان فقط كتب نوشته شده توسط دو شخص اول بهاييت يعنى آقاى على محمد شيرازى ملقب به باب و ميرزا حسينعلى ملقب به بها استناد ميكنم.

الف- آقاى باب و مساله امام زمان در صفحه بيست و هفت از كتاب صحيفه عدليه ايشان مينويسد: حضرت امام حسن عسكرى داراى فرزندى بنا محمد بوده كه قائم اسلام و صاحب الزمان است در صفحه پنج توضيح لغات و اصطلاحات كتاب بيان فارسى در تفسير حرف ميم كه در صفحه پنجاه و هشت آمده ميگويد: امام دوازدهم، محمد ابن الحسن العسكرى در لوح الف در كتاب اسرار الآثار جلد يك صفحه صد و هشتاد به بعد مضامين زير را ميبينيم: بعضى نسبت داده اند كه من ادعاى امامت و يا رسالت كرده ام. (خدا ايشان را به سبب اين تهمت بكشد)!!!… عده أى ديگر نسبت بابيت به من داده اند، (خدا ايشان را لعنت كند)!!!. از براى حضرت بقيه الله بعد از نواب اربعه ديگر نايبى وجود ندارد و هر كس چنين ادعايى كرد (بر همه واجب است كه او را بكشند.)!!! سپس اعلام ميكند كه امروز امام زمان محمد ابن حسن العسكرى امام بر حق و حجت خدا ميباشد آقاى باب و مساله امام دوازدهم شيعه: در صفحه پنج از كتاب صحيفه عدليه ميرزا عليمحمد راجع به دين اسلام بحث ميكند و ميگويد: اين شريعت مقدسه نسخ نخواهد شد، بلكه حلال محمد حلال است تا روز قيامت و حرام محمد حرام است تا روز قيامت در صفحه هفتاد و هشت از كتاب رحيق مختوم جلد اول در ترجمه آيه 40 سوره احزاب (كه من اين آيه را در مقاله تحت عنوان اسلام تنها آيين يكتاپرستى مورد استناد قرار داده ام) از قول آقاى ميرزا حسينعلى معروف به بها الله ميگويد: رسالت و نبوت به حضرت محمد صلى الله عليه ختم گرديد و مقام من رسالت و نبوت نبوده و نيست. در صفحه صد و چهارده از قاموس توقيع جلد اول دقيقا اين مطلب تكرار شده است ج- آقايان عليمحمد و حسينعلى و مساله خدا: ميرزا عليمحمد در صفحه پنجم از لوح هيكل الدين كه ضميمه بيان عربى است، خود را ذات خدا و هستى او معرفى مينمايد. ميرزا حسينعلى نيز به صورت جداگانه در صفحه دويست و بيست و نه از كتاب مبين اظهار ميدارد: لا اله الا انا المسجون الفريد. يعنى نيست خدايى بجز من زندانى تنها 1. آقايان بهايى در جريان هستند كه تفسير دستورات و مطالب كتب طبق اين آيين حرام است، و بايد ظاهر عبارات را بپذيرند. پس بر هر بهايى واجب است كه هر دو ادعا را قبول كرده و تا اينجا دو خدا داشته باشد، يكى ميرزا عليمحمد كه طبق همين آثار اشاره شده، يكروز خود را عبد امام دوازدهم حضرت محمد ابن حسن العسكرى ميدانست، بعد به درجه قائميت، و بعد بتدريج تا حد خدايى صعود فرمود. و دومى هم آن خداى تنها و زندانى بود.  د- بهاييت و عصر مدرنيته: در اينجا ليستى از دستورات مدرن اين گروه را براى عصر مدرن امروزى باز هم از منابع اصلى ايشان مياورم و همينجا همين حقير همه علماى آنها را (كه البته كلمه علما براى يك گروه سياسى ورشكسته اصلا صحيح نيست) به مناظره فرا ميخوانم. مرد باشيد و بياييد مناظره كنيد،  اگر بخواهيد دوستى دارم كه هنوز 13 سالش تمام نشده، او هم ميتواند با همه شما مناظره كند. هيچ پيش شرطى هم ندارم. و اما دستورات فرقه بهائيت كه خودشان هم خبر ندارند چه دين معركه اى داشته اند: دستور اول از كتاب اقدس و نيز در تاييد همان دستور كه در كتاب بيان آمده بود: دختر دهاتى مهريه اش 19 مثقال نقره و دختر شهرى 19 مثقال طلا است! اين دستور متمدنانه ريشه در ادعاى برابرى زن و مرد در اين دين دارد، با اين تفاوت كه حتى بين دو دختر شهرى و دهاتى تفاوت بين طلا و نفره فرض گرديده است دينى كه در جايى مراجعه به طبيب حاذق را مقرر داشته، در تناقض گويى ديگرى كه در صفحه سيصد و بيست و سه كتاب بيان فارسى آمده استعمال دارو را مطلقا حرام اعلام كرده است. جوانان بهايى يادشان باشد اگر پدرشان يا مادرشان در حال مرگ هم بودند حق مصرف دارو را ندارند. و بشنويم از دستور ميرزا عليمحمد در صفحه دويست و هشتاد و شش كتاب بيان فارسى كه نظافت بدن را اينگونه معرفى ميكند كه "ميتوانيد (در بعضى نسخه ها بايد) هر فردى حد اكثر در هر دوازده يا چهارده روز يكبار موى كل بدن خود را بگيرد و سپس تمام بدن را با حنا رنگ كند!" البته كل بدن شامل سر و صورت هم هست! ما كه حرفى نزديم، فقط خواهش ميكنيم اين دستور را اگر نميخواهيد عمل كنيد به ساير اديان هم نسبت ندهيد. در اسلام اصلا چنين دستوراتى نيست كه موى همه بدن را بزنيم. در كتاب اقدس جناب خدا!!! فقط زن پدر را براى ازدواج حرام كرده و براى سايرين حكمى ندارد، و آنچه حكمى ندارد و ممنوع نشده حلال است. پسران و دختران بهايى ميتوانند با خيال راحت با خواهران و برادران خود ازدواج كنند و مطمئن باشند كه خلاف دين عمل نكرده اند و اگر بهاالله خداست هيچ ايرادى بر آنان نخواهد گرفت. البته شايد تا حالا اين مورد را امتحان نكرده ايد، عيبى ندارد، هنوز دير نشده. دينتان كه خيلى راحت با اين مساله برخورد كرده است. در كتاب اقدس جناب خدا!! (حسينعلى) و كتاب بيان خداى قبلي!! (عليمحمد) از اين احكام مترقى زياد است، فقط كافى است كه بگذارند بخوانيد و يادتان باشد روز مناظره هم بياوريد چون اگر ما آورديم شما قبول نميكنيد و ميگوييد كتب شما تحريف شده است! حال يك مورد ديگر را ببينيد كه در همين كتاب اقدس ميرزا حسينعلى مينويسد: اگر كسى به دخترى زنا كرد جريمه او نه مثقال طلاست و حال آنكه زناى محصنه كه بدتر هم هست، جريمه نقدى و جزايى ندارد. البته بعد از وى پسرش كه جانشين خدا در زمين محسوب شد براى خالى نبودن از عريضه حكم نمود كه اگر كسى چنين كند از روح انسانى خارج ميشود!! يكى از نقاط ضعف كسانى كه حرف درست و منطقى براى گفتن ندارند در طول تاريخ سركوب مخالفين و عدم اجازه طرح ديدگاههاى مخالف بوده است. البته اين كار غير متمدنانه از اين دين بقول خودشان فوق العاده مترقى و جهانى بعيد است و فقط يك اشاره كوچك در صفحه صد و نود و هشت كتاب مقدس بيان شده كه ميگويد: تمام كتابهاى عالم را به غير از كتب امرى و آنچه در قلمرو بيان نگارش يافته از بين ببريد!! به اين ميگويند آخــــر دموكراسي!!   بهائى گرى به عنوان يك جنبش اجتماعى در قرن سيزده هجري(نوزده ميلادى)در ايران پا به عرصه وجود گذاشت و به عنوان حركتى عليه سنتهاى دينى و اجتماعى حاكم بر جامعه به حيات خويش ادامه داد.اين جنبش در كنار حكومتهاى استعمارى و در مقابل فرهنگ اصيل ملي- اسلامى قرار گرفت و به عنوان ابزار استعمارگران به كار رفت.از نظر اجتماعى، بروز اين جنبش در ايران زمانى بود كه پس از جنگهاى ايران و روس به علت افزايش تماس با فرهنگ اروپايئ ، نو گرايى افكار بسيارى از متفكرين و نيز عوام را به خود مشغول كرده بود و در نتيجه مخالفت با سنتهاى غلطى نظير استبداد شاهان، زمينه براى ظهور حركتهاى اجتماعى فراهم شده بود. در چنين شرايطى جنبشهاى اصلاحى چندى در ايران شكل گرفتند و در اين فضا برخى به فكر تغيير فرهنگ ملى حاكم و ايجاد نوآوريهاى مذهبى افتادند.در نتيجه اين طرز تفكربود كه فرقه هايى چون شيخيه و بهائيه در كنار مكاتب سكولار در ايران ظاهر شدند و همواره در مقابل حركتهاى احياگر سنتهاى ملي- دينى ايستادند و حركتهاى سنت شكن را تأييد كردند. با اين طرز فكر كلى، اين فرقه ها، حتى اگر به قول بعضى به وسيله همان استعمارگران به وجود نيامده باشند، آلت دست استعمارگران قرار گرفتند. براى بيان ضرورت مطالعه جنبشهاى مذهبى ايران از جمله بهائيت ، بايد گفت كه ايدئولوژى نقشى اساسى در ايجاد تشكل هاى سياسى دارد. يكى از مهمترين وجوه تمايز بين گروهها، دسته ها و احزاب سياسى، توجه به مرام يا ايدئولوژى آنان است. هر ايدئولوژى براى خود جنبشى ايجاد مى كند و پهنه اى از جغرافياى سياسى را به خود اختصاص مى دهد.نظرى به جنبش هاى اجتماعى ايران در صد سال اخير نشان مى دهد كه همه آنان از نوعى ايدئولوژى مذهبى بهره مند بوده اند، چرا كه اززمان روى كار آمدن دولت صفويه به بعد، سياست كشور ما با دين عجين شد. از سوى ديگر نگاهى به ايدئولوژى هاى غير مذهبى وطرز تلقى مردم ايران نسبت به آنان از عدم موفقيت اين گونه مرامها در اين سرزمين حكايت مى كند. شدت دورى جستن مردم جامعه ما از ايدولوژى هاى سكولار(غيردينى ) به اندازه اى است كه در تاريخ پنجاه سال اخير ايران، قدرتمندان سياسى به راحتى توانسته اند آنان را از صحنه سياست حذف كنند و حتى براى مشروع جلوه دادن سركوب مخالفان خود آنان را به وابستگى به اين دسته از انديشه ها متهم نمايند. از آن جمله مى توان به سركوب سريع وابستگان و هواداران حزب توده بعد از نهضت ملى شدن صنعت نفت و متهم كردن مخالفين به انتساب به اين حزب در سالهاى بعد، و نيز استفاده از عبارت ماركسيست هاى اسلامى توسط محمدرضا شاه براى سركوب مخالفين مذهبى خويش در دهه 40 و 50 اشاره كرد. اين امر نشان مى دهد كه در جغرافياى سياسى ايران زمين، براى ايجاد حركتهاى پايدار سياسى استفاده از ايدئولوژى هاى مذهبى به مراتب كارسازتر از ايدئولوژى هاى سكولار است. نگاهى به تاريخ ايران از دوره باستان تا به امروز اين امر را واضح تر مى كند. دولت مقتدر كورش كبير با اتكا به ايدئولوژى مذهبى زرتشت قوام گرفت و دولت ساسانيان براى تجديد آن شكوه به وجهى از همان ايدئولوژى تمسك جست. دولتهاى بنى اميه و بنى عباس چند قرن به اسم خلفاى اسلامى بر اين سرزمين حكومت كردند و پس از حكومت سلسله هايى كه تقريباً همگى خطبه هاى نمازجمعه را به نام خليفه بغداد مى خواندند ، اولين دولت پايدار ملى با تشكيل حكومت صفويه و با ايدئولوژى مذهب شيعه به وجود آمد و حدود دويست سال دوام يافت. بعداز نادرشاه كه دولت مستعجلى داشت، شاه بعدى به اين مناسبت كه اعقاب صفويه مشروعيت دارند، خود را وكيل الرعايا خواند وسلسله نسبتاً پردوام بعدى يعنى قاجاريه با استعانت ازدين و شاهانش با استفاده از لقب ظل الله پذيرش حكومت خود را بر مردم هموار نمودند. دو انقلاب صدسال اخير كشور نيز با نام اسلام و با ايدئولوژى مذهبى اتفاق افتاد و نظامهاى سياسى زمان خويش را دگرگون كرد. اين واقعيت اهميت ايدئولوژى مذهبى و به تبع آن جنبش هاى مذهبى در ايران را نشان مى دهد و نيز توجه ما را به اين نكته جلب مى كند كه در انجام حركتهاى پايدار و در نتيجه تغييرات با ثبات دراين سرزمين ، همواره جنبش هاى مذهبى دخيل بوده اند. اين واقعيت تيغى دو دم است ، چرا كه اصلاحگران مى توانند در بهبود اوضاع از اين قاعده سود جويند و ناصالحان در به بند كشيدن اين ملت و غارت ثروت هاى او از آن بهره مند شوند.از اين رو شناخت ابعاد اين واقعيت ضرورى است تا بتوان مصلحان حقيقى را از مدعيان دروغين اصلاحگرى بازشناخت. براى دريافت بهتر اين امر، لازم است به مطالعه جنبش هاى مذهبى ايران زمين، علل بروز و سازوكار انجام و سرانجام آنان بپردازيم. بررسى «چرايي» و «چگونگي» ظهور و دوام و رشد و يا انحطاط اين جنبش ها ما را نسبت به قواعد حاكم بر آنان آگاه مى نمايد و از اين طريق به سياستمداران و دلسوزان ملك و ملت رهنمود دقيقترى ارائه مى نمايد. در تاريخ دويست ساله اخير ايران جنبشهاى مذهبى فراوانى پا گرفته اند كه برخى از آنان مانند انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامى موجب تحولات ملى شده اند و برخى ديگر مانند جنبش تنگستان و نهضت جنگل در قالب منطقه اى و با بخشى از مردم محدود مانده اند. در اين تحقيق حركت بهائيت مورد نظر ماست.براى شناسايى اين حركت لازم است همه عوامل و زمينه هاى ابعاد دخيل در ايجاد و بقاى اين جنبش مورد بررسى قرار گيرد. برخى از محققين جنبش بهائيت را در رديف جنبشهاى اصلاحى قرار داده و ارزيابى نموده اند. آيا به واقع اين جنبش يك جنبش اصلاحى بوده است؟ ما به دنبال تعريفى جامع و مانع از جنبشهاى اجتماعى هستيم.با توجه به تعاريف و بحث فوق از نظرما: يك جنبش اجتماع عبارت است از حركت مجموعه اى از انسانها، در زمينه اى از امكانات و محدوديتها، به صورت سازمان يافته، به دنبال يك رهبر يا مجموعه اى از رهبران ، با يك ايدئولوژى مشخص.اين حركت مى تواند يك حركت انقلابى براى ايجاد تغييرى بنيادى باشد و يا يك حركت آرام براى ايجاد تغييرى تدريجي. ما نيز مانند تيلى معتقديم كه ايدئولوژى نشانه هر جنبش است.بنابراين از نظر اين نويسنده اگر ايدئولوژى جنبشى مذهبى باشد آن جنبش نيز مذهبى تلقى مى شود.

رضا دهقانی بازدید : 4 شنبه 25 آبان 1392 نظرات (0)

وقتى در قرآن به آيه مباركه (و لا رطب و لا يابس الا فى كتاب مبين) رسيدم به اين معنى كه تر و خشكى نيست كه در قرآن نباشد مطمئن شدم كه حتما راجع به گروهى كه تحت عنوان بهائيت مسلمانان را فريب داده و براى خود قصر و تشكيلاتى راه انداخته اند نيز نشانه و آياتى در قرآن وجود دارد. بالاخره به آيات زير رسيدم:

سوره مدثر آيات 29 الى 31 : لواحه للبشر. عليها تسعه عشر. ترجمه:‌ (لوح دهنده است به مردم. بر اوست عدد نوزده.) اين آيات بلافاصله بعد از آيات مربوط به كافر معاند با پيغمبر اسلام آمده و عاقبت وى را دوزخ و عذاب سخت بيان كرده اند. جالب استكه حسينعلى بها بواسطه اينكه نامه هايى كه به مردم ميداد الواح ناميد لواحه يعنى لوح دهنده بوده است و از همه مهمتر اينكه عدد نوزده عدد رسمى بهاييت است. تعداد ماههاى سال؛ تعداد روزهاى ماه؛ مقدار مهريه زنان؛ مقدار جزاى نقدي؛ همگى نوزده است و نوزده مطابق لفظ بهايى است. اين آيات و آيات قبل و بعدش در توصيف دوزخ آمده اند. عجب دلالتى بر آتش و اهل آتش! شايد با يافتن آيه مذكوره دوباره به اين حقيقت پى ببريم كه اين قرآن معجزه اى جاويد است كه هر لحظه و هر روز با بيان نكاتى گرانبها از جديدترين يافته هاى پزشكى و علمى گرفته تا پيشگويى حوادث آيندگان جلوه اى از وحى الهى از آن خارج و منتشر ميگردد. درباره بهائيت هم يك نكته را متذكر ميشوم. قرآن بيش از شش هزار آيه دارد. بهائيها مانند كسى كه چيزى براى از دست دادن نداشته باشد هر روز آيه اى از قرآن را دستخوش هجوم قرار داده و در جمعهاى خصوصى خودشان به استهزا گرفته اند كه شنيده اى فلان آيه هم در قرآن در تأييد امر بهايى است. به نمونه هايى از اين موارد اشاره ميکنيم: سوره هود آيه 7 : و هو الذى خلق السماوات و الارض فى سته ايام و كان عرشه على الماء ليبلوكم ايكم احسن عملا. و لئن قلت انكم لمبعوثون من بعد الموت ليقولن الذين كفرو: ان هذا الا سحر مبين ترجمه آيه: و او خدايى است كه آسمانها و زمين را در مدت 6 روز آفريد و عرش او بر آب بود تا شما را آزمايش كند كه عمل كداميك از شما بهتر است. و اگر بگويى: حتما بعد از مرگ زنده خواهيد شد همانا كافران خواهند گفت: اين سخن جز سحرى آشكار نيست. تفسير بهاييت: حسينعلى بها پس از استقرار در عكا از طرف مريدان باغى عايدش شد كه خود آنرا باغ فردوس ناميده بود و در آنجا نهرى روان بود. فرمان داد تختى چوبين بر روى نهر زدند و مريدان آنرا مفروش گرداندند. وى هر هفته يكى دو روز در آن باغ رفته ناهار بر سر تخت ميخورد و حوله بر سر كشيده خواب قيلوله مينمود. روزى دو برادر و چهار پسر خود را صدا زده آنان را فرمان داد تا اهل بها را خبر دهند كه راز اين آيه كه گفته (و كان عرشه على الماء) امروز بر ملا شد كه مقصود اين خدا و اين نهر آب و اين تخت است. سوره اعراف آيه 160 : و قطعناهم اثنتى عشره اسباطا امما و اوحينا الى موسى اذ استسقاه قومه ان اضرب بعصاك الحجر فانبجست منه اثنتى عشره عينا قد علم كل اناس مشربهم و ظللنا عليهم الغمام و انزلنا عليهم المن و السلوى .كلو من طيبات ما رزقناكم و ما ظلمونا و لكن كانو انفسهم يظلمون. ترجمه: قوم موسى را به دوازده گروه منشعب كرديم كه هر گروه طايفه اى باشند و چون امت موسى از او آب خواستند به موسى وحى كرديم عصاى خود را به زمين بزن. آنگاه دوازده چشمه آب از آن سنگ جارى شد و هر قبيله اى چشمه آب خود را شناخت. و ما بوسيله ابر بر سر آنها سايه انداختيم و نيز براى آنها ترنجبين و مرغ فرستاديم. گفتيم از روزيهاى پاكيزه اى كه به شما داده ايم تناول كنيد. و آنها بر ما ستم نكردند بلكه بر خودشان ستم كردند. تفسير بهاييت: (در يكى از احاديث جعلى اين مضمون نوشته شده كه مراد از موسى در اين آيه حضرت محمد و مراد از عصا حضرت على است و مراد از دوازده چشمه هم دوازده امامند . اين حديث هم به دليل اينكه آيه از محكمات است و موردش مشخص و نامها هم آمده است قابل قبول نيست و معارض با قرآن است و معلوم است كسانيكه بعدا خواسته اند بگويند معجزه حضرت موسى اژدها كردن عصا نبوده بلكه اينها تمثيل است و منظور عصاى امر است! و بدين ترتيب خود را از زير بار معجزه آوردن معاف كنند اين احاديث را هم پيدا كرده و استناد ميكنند. در هر صورت اين حديث اگر معارض با نص صريح قرآن هم نبود بدليل ضعف سند روايت از درجه اعتبار ساقط بود؛ و جالب اينكه استفاده ايكه در اينمورد از اين حديث شده به فرض اينكه اين حديث واقعيت هم داشت كاملا بى منطق است.) جناب تئوريسن بهاييت در تفسير اين آيه و با استناد به اين حديث گفته بود: چون حضرت امير عصا و دوازده چشمه دوازده امام هستند پس نتيجه عدد سيزده به دست مى آيد پس باب امام سيزدهم است. جالب آنكه باب خودش خود را همان مهدى و امام دوازدهم ميدانست! از طرف ديگر در اين سوره در پايان داستان موسى عليه السلام تأكيد كرده كه اين داستان همان داستانى است كه درباره زندگانى پيغمبران و اقوام مختلف در جاهاى مختلف قرآن ذكر شده است. سوره اسرى آيه 78 : اقم الصلوه لدلوك ااشمس الى غسق الليل. ترجمه: نماز را بر پا دار از زوال آفتاب تا تاريكى كامل شب (اشاره به وقت نمازهاى پنجگانه) تفسير بهاييت: (كتاب بحر العرفان) غسق الليل يعنى سال 1260 و معنى آيه اين است كه تا سال 1260 نماز بخوان و بعد از آن خود را آزاد بگذار.توضيح: بى خيال بابا. اين يكى را گذاشته بودم براى خنده سوره انبيا آيه 29 : و من يقل منهم انى اله من دونه فذلك نجزيه جهنم. كذلك نجزى الظالمين. ترجمه: و هر كس از آنها بگويد: منم خدايى غير از او پس چنين كسى را دوزخ پاداش ميدهيم و چنين مزد ميدهيم ستمكاران را. بهاييت: حسينعلى بها در پاسخ به اين آيه محكم چندين بار گفتند: اننى انا الله .لا اله الا انا. من در مناظره ايكه با يكى از مبلغين كردم كه البته فكر نميكرد من ادعاهاى مكرر ميرزا عليمحمد و ميرزا حسينعلى را درباره خداييتش ديده باشم اين ادعاى باب را با ادعاى امام زمانيش و ادعاى بندگيش و ادعاهاى ديگرش در كنار هم گذاشتم و گفتم اينها نشانه عدم صداقت يك نفر است. بالاخره تكليفش چه ميشود. ايشان كيست؟ يك لحظه خودتان را جاى چنين مبلغى بگذاريد و فكرش را بكنيد كه اينجا چه عكس العملى نشان خواهيد داد؟ چند حالت ممكن است: يا انسانى منطقى و بدنبال حقيقتيد كه نتيجه اش مشخص است. يا به صدق ادعاهاى طرف مقابل شک مى کنيد و از وى مى خواهيد حرف هايى را که زده است با کتب اصلى باب و بها اثبات نمايد که طرف هم ملزم مى شود از روى متون اصلى حرفش را به شما ثابت نمايد. ممکن هم هست که براى شما شبهه تحريف کتب پيش بيايد که به راحتى و با کمى تلاش ميتوانيد کتب اصلى را از مشوولانى که به آنها اعتماد کامل داريد تقاضا کنيد و به دست آوريد. حالت غير ممکن، در مورد مناظره من واقع شد و آه تأسفبار منرا براى آينده نه چندان دور فرد مخاطبم در بر داشت. غرور ناشى از جهل و نادانى و ناسپاسى و كفران نعمت در جثه اى ضعيف ولى با بارى گران و روح پاك كه امانتى الهى است در جسمى آلوده به خيانتكارى و شرك!! جوابيه اش اين بود: (جناب باب چهار مقام مختلف داشتند. يكبار در مقام بندگى بودند و آن صحبت را كردند؛ بار ديگر مقام امامى بار ديگر مقام خدايى و ... .) واقعا كه! سوره حج ايه 41 : الذين ان مكناهم فى الارض اقامو الصلوه و آتو الزكوه و امرو بالمعروف و نهو عن المنكر و لله عاقبه الامور. ترجمه: همانهايى كه اگر به آنها در روى زمين قدرت بدهيم نماز به پا ميدارند و زكات ميدهند و ديگران را به كارهاى خوب سفارش ميكنند و از كارهاى زشت باز ميدارند و سر انجام كارها براى خداست. حضرت باقر عليه السلام: (نقل از تفسير قمى) اين آيه در شأن آل محمد نازل شده و در آخر الزمان روح اين آيه ظهور ميكند در مهدى اين امت عليه الصلوه و السلام كه چون قائم آل محمد قيام نمايد در مشرق و مغرب عالم تصرف و تملك نمايد و همه را به دين اسلام در آورد و بدعتها را زايل سازد و اصحاب بدعت را نابود نمايد. سوره قصص آيه 30 : و ان الق عصاك فلما رآها تهتز كانها جان ولى مدبرا و لم يعقب يا موسى اقبل و لا تخف انك من الامنين. ترجمه: خداوند به موسى گفت: اينك عصاى خود را بيانداز تا قدرت ما را تماشا كني. پس چون آنرا انداخت ديد كه ميجنبد چنانكه گويا جان دارد يا صاحب روح است. پشت كرد براى فرار و دنبال عصا را نگرفت. خطاب آمد: اى موسى رو كن و مترس كه تو در اماني. بهاييت: (كتاب ايقان) معجزات اين سوره و سوره هاى ديگر كه درباره حضرت موسى آمده منظور از عصا عصاى امر خداست و دست وى كه بيضا بود (و نور آن خيره كننده) منظور نور معرفت است يعنى عصا اژدها نشد و يد بيضاى موسى كنايه است. توضيح: معلوم است كه بايد زيراب همه معجزات پيغمبران قبلى را بزنيد. چون قرار نيست خودتان هم معجزه كنيد! اصلا نبايد اجازه ميداديد اينهمه پيغمبران بيايند و معجزه بياورند. بايد چند هزار سالى زودتر اين آئين جالب را تشريع ميفرموديد. سوره روه آيه 30: … و لا تكونو من المشركين .من الذين فرقو دينهم و كانو شيعا كل حزب بما لديهم فرحون. ترجمه: و نباش از مشركين. آنها كسانى هستند كه دين خود را پراكنده ساختند و گروه گروه شدند و هر گروه به آنچه نزد خودشان است از عقايد باطله شاد هستند. رسول خدا (ص) : مراد از الذين فرقو دينهم اهل بدعت و ضلالتند از امت من كه بعد از من بيايند و هر گناهى را توبه است مگر بدعت و ضلالت را كه توبه براى آن نيست. سوره سجده آيه 5 : يدبر الامر من السماء الى الارض ثم يعرج اليه فى يوم كان مقداره الف سنه مما تعدون. ترجمه: اوست كه امر عالم را از آسمان تا زمين تدبير ميكند. سپس در روزى كه مقدارش هزار سال است بسوى او باز ميگردد. بهاييت: (كتاب فرائد نوشته ابوالفضل گلپايگانى) : منظور از امر امر اسلام است كه از آسمان بر زمين آمد و بعد از هزار سال بسوى آسمان ميرود و نسخ ميشود. پاسخ: الف سنة در آيه فقط مثال براى تقريب ذهن است و مثلا در آيه اى ديگر مدت يك روز را بجاى الف سنه خمسين الف سنه آورده شده (تعرج الملائكه و الروح اليه فى يوم كان مقداره خمسين الف سنه مما تعدون) يعنى فرشتگان و روح در روزى كه بحساب شما پنجاه هزار سال است به سوى او بالا مى آورند. حال اگر منظور از اين عددها چيزى جز تقريب ذهنى بود پس يك نفر ديگر هم بعد از پنجاه هزار سال ميتواند بيايد و بگويد روح اسلام امروز به آسمان رفت و نسخ شد و از حالا به بعد من پيغمبر و خدا و .... هستم! يعنى اگر ترجمه تعرج را در آن آيه نسخ بدانيم اينجا هم همان كلمه را داريم و جالب است كه در هيچ جاى عربى اين كلمه معناى نسخ نميدهد. از طرفى امر هم هيچوقت اسلام نبوده است مخصوصا در اين آيه كه مشخص است تدبير كردن براى دين نمى آيد و براى كل امور عالم آمده است و در ضمن الف و لام در الامر مبين اين است كه كل امور مورد نظر است نه قسمتى از امور. ضمنا اگر هم بگوييم معناى اين آيات متشابهات است پس بايد تفسير آنرا از امامان بخوانيم كه قرآن ناطقند و الا من هم ميتوانم خودم را با تفسيرى كه خودم از قرآن مينويسم ثابت كنم. اول بايد برادرى را ثابت كرد و بعد ادعاى ارثيه نمود. راستى گيريم كه اسلام تمام شود و همه مسلمانها هم يا بميرند يا قبول كنند اسلام تمام شد و نسخ شد؛ حالا كجاى اين آيه دلالت بر ظهور باب و بها دارد؟!! اگر روزى هم اين بلا مى آمد مگر انسانهاى پاك و دانشمند و باسواد كم هستند كه برويم اينها را پيغمبر كنيم! ابوالفضل گلپايگانى در مقدمه فرائد مينويسد: انبيا خبر داده اند كه دنيا به سبب دو ظهور اعظم كسوت جديد بپوشد و آلات حرب به ادوات كسب مبدل شود و سپس نتيجه ميگيرد كه اين دو ظهور ظهور باب و بها است. ايشان اولا نميگويد اين خبر را از كجا پيدا كرده است. بعد هم ببينيد آيا به سبب اين دو ظهور تا امروز كه نزديك دويست سال از آن ميگذرد دنيا كسوت جديد پوشيده و آلات حرب به ادوات كسب مبدل شده و گرگ و ميش از يك مشرب مشروب گرديده اند؟ ايشان اين ادعا را كرده در حاليكه پس از اين دو ظهور دو جنگ جهانى يا ميليونها كشته از يك طرف و رقابتهاى تسليحاتى و دهها جنگ جهانى ديگر از طرف ديگرى خانمان دنيا را بر باد داده است. چطور ميگوييد اين اتفاق افتاده و آلات حرب به ادوات كسب مبدل شده؟ اين روزها آدم چه چيزهايى كه نميشنود و نميبيند! سوره احزاب آيه 40 : ما كان محمد ابا احد من رجالكم و لكن رسول الله و خاتم النبيين و كان الله بكل شيء عليما. ترجمه: محمد پدر احدى از مردان شما نبوده و لكن فرستاده خدا و ختم پيغمبران است؛ و خداوند به همه چيز داناست. حضرت محمد (ص): (نقل از تفسير راضى) محمد ابن حسن از رسول خدا روايت كردند كه در تفسير اين آيه فرمود: انا محمد و انا احمد و انا حاشر الذى يحشر الناس على قدمى و انا العاقب الذى ليس بعدى نبي. يعنى من محمدم و من احمدم و من حاشرى هستم كه بر اثر و در پى من حشر واقع ميگردد و منم آخرينى كه بعد از من پيغمبرى نخواهد بود. بهاييت: چندى پيش با يکى از به اصطلاح مبلغين اين گروه جلسه به اسطلاح مناظره اى داشتم و تفسيرى از اين آيه را شنيدم كه از سر تا پا با تفاسير قبلى فرق ميكرد. ايشان که اگر لازم باشد نامشان را هم فاش ميکنم (چون صدايش را ضبط کردم!!) متن عربى آيه را تاييد فرمودند!! و گفت: محمد آخرين پيغمبر خدا هست، تا روز قيامت. خوشحال شدم كه لا اقل جفنگيات قبلى را تكرار نكرده كه ميگفتند خاتم به معنى مهر است! گفتم خب پس ايمان آورديد؟ گفت: نه! گفتم چرا؟ با لحنى كه خودش هم نمى دانست چه مى گويد گفت: ‌ايشان خاتم پيغمبران است اما تا روز قيامت و روز قيامت همان روز ظهور باب بوده است! گفتم:‌ ببخشيــد؟ ميشه بيشتر توضيح بدهيد؟ گفت: بر طبق تفسيرى كه در كتاب ايقان خود بهاءالله بر قرآن نوشته ثابت كرده كه تمام آيات مربوط به قيامت عملى شده و روز قيامت روز ظهور باب است. خيال كردم خواب ميبينم يا طرف خودش هم متوجه نيست چه ميگويد و احتمالا خيلى خسته است. حرفش را براى خودش تكرار كردم كه:‌ (يعنى با اين حساب يك نفر آمده و خود را پيغمبر معرفى كرده. به او گفتند طبق قرآن تو پيغمبر نيستى و قرار نيست پيغمبرى بيايد. ايشان تفسير قرآن را نوشت و با تفسيرى كه نوشت خود را پيغمبر خواند!) منظورتان همين است؟ گفت:‌ بله. شما نميفهميد!! سوره شورى آيه 21 : ام لهم شركاء شرعو لهم من الدين ما لم يأذن به الله و لولا كلمه الفصل لقضى بينهم. ترجمه:‌ بلكه براى ايشان شريكانى است كه براى ايشان از دين چيزهايى قرار داده اند كه خدا اذن نداده است (مقصود علماى اديان است كه در دينها بدعت ميگذارند). و اگر كلمه فصل نبود بين آنها قضاوت ميشد. بهاييت:‌ (فرايد ابوالفضل گلپايگانى) كسى تشريع شريعت بدون اذن الهى نتواند كرد و هر كس شريعت تازه اى آورد و از بين نرفت پس حق است پس بهاييت حق است. پاسخ:‌اين آيه هيچ دلالتى بر اين مطلب ندارد و به فرض هم كه داشت هم در ادامه آيه و هم در آيات ديگر آمده است كه اگر حكم قاطع الهى بر اين نبود كه در عقوبت كفار عجله نكند آنها را از بين ميبرد. عقلا هم اگر قرار بود خدا همينجا جلوى اين ظلمها را بگيرد فلسفه بهشت و جهنم زير سؤال ميرفت. بگذريم از آنكه در همين لحظه بيش از دويست هزار شريعت در هند و بيش از صدها شريعت نوين در اقصى نقاط جهان وجود دارد كه همگى داراى تشكيلات و كتاب و دلايل خود هستند و طرفدارانى هم دارند. مثال واضحش شيطان پرستانند كه بر طبق آمار سال 2000 ميلادى به بيش از دويست ميليون نفر در سراسر جهان رسيده اند. مطمئنا خدا نبايد ميگذاشت همچنين آئينى كه عملا شيطان را خداى خود و خدا را دشمن خود ميدانند تا اينحد ماندگار و گسترده شود. البته در آيات داريم كه خدا اينگونه نامرديها را ممكن است در جا از بين ببرد (آيه 46 سوره حاقه) كه در مورديكه كسى به خدا دروغ ببندد همانموقع رگ حيات او يا رگ دل او را ميبريم. ما ميگوييم بله رگ دل آنها بريده شده و همينكه تا آخر عمر نتوانستند توبه كنند دليل ماست. و الا اگر با توهين به خدا بايد رگ گردن بريده شود من هر لحظه يك ميليارد مرتبه بر بهاييت و خدايى باب و بها و هر چه ميگويند و مينويسند و همه طرفدارانشان لعنت و نفرين ميفرستم و تا آخرين لحظه عمر هم دست از لعنت بر نميدارم و هيچ چيزى هم نميشود. در عين آنكه دين جعلى كه با اينهمه دروغ بستن به خدا بوجود آمده اگر چه ميلياردها دلار باد آورده روسها و انگليسيها و نهايتا آمريكاييها و اسرائيليها شبانه روز و نامحدود در خدمتش بوده و هستند و خواهند بود ولى به جايى نخواهد رسيد و با همه بوقها و تبليغات و امتياز دهى و جعل و فريبها هيچوقت به تعدادى كه مطرح بشوند نميرسند كما اينكه الآن حتى به اندازه طرفداران يك جناح سياسى هم نيرو ندارند. اسلام بعد از ربع قرن بر ربع جهان مسلط شد و اينها الآن نزديك دو قرن است كه در انزوا و پليدى خود چراغها را خاموش كرده و ددرختها را ميشمرند! يك نفر بهايى در جايى براى من نوشته بود: با چه جرأتى به بزرگترين آيين جهان توهين ميكني؟ (البته من هيچوقت به هيچ آئينى توهين نكرده ام) و يك نفر ديگر هم كه ظاهرا دكتر بوده جوابش را داده بود كه منظورت همان پنج ميليون بهايى است؟ بعد گفته بود از نظر علم پزشكى همان تعدادى كه در عصر بهاييت بهايى شدند اگر درست زاد و ولد ميكردند الآن بيشتر از اين تعداد بودند و متأسفانه بدليل عدم رعايت بهداشت و اخلاقيات رو به زوال رفته اند!

رضا دهقانی بازدید : 4 سه شنبه 21 آبان 1392 نظرات (0)

موضوع ادعاى (انا المهدى) صرفا به ياوه گوييهاى يك عده ورشكسته سياسى محدود نمى شود و بر طبق روايات متعدد اسلامى قرار است تعداد زيادى افراد مغرض در دوران غيبت امام دوازدهم شيعيان و منجى عالم بشريت به دروغ ادعاى مهدويت كرده و هر يك عده اى را دور خود جمع كنند. اگر هم در اين قسمت چيزى مينويسيم هدف اصلى آنست كه من بعد هم مسلمانان گول افراد دروغگو و گروههاى مغرض را نخورند و در دسته كسانيكه در احاديث از آنها بعنوان گمراهان و در بدترين حالت مرتدين ياد شده است قرار نگيرند. حال اگر در بين حدود ده فرقه ايكه هر يك با ادعاى شخصى كه خود را مهدى ميدانست تشكيل شدند و البته بهاييت در همين چند فرقه هم جزو ضعيفترين ها بشمار مى رود انسانهايى باشند كه واقعا بدنبال كشف حقيقتند ميتوانند با خواندن اين چند صفحه به كذب ادعاى سرانشان پى ببرند و ما را هم از دعاى خير فراموش نكنند. و الا كه چهار يا پنج ميليون بهايى كه نميتوانند گوشه جهنم را هم پر كند چه ارزشى دارد كه انسان بخواهد وقتش را براى آنها تلف كند!

موضوع نسب آن حضرت: در تمام احاديث و روايات شيعه و سنى، بالاتفاق ايشان را مهدى و از نسل حضرت ابا عبد الله عليه السلام ميداننـد، لذا در نام، كنيه و نسب آنحضرت در تمام دنياى اسلام توافق كامل وجود دارد. از طرف ديگر پيغمبر اسلام فرمودنـد "انى بعثت لاتمم مكارم الاخلاق" يعنى بعثت ايشان براى آن بود كه بالاترين مسايل اخلاق تبيين شود و راه رسيدن به بالاترين كمال نشان داده شود، و مساله خاتميت ايشان از همه اهل بيت و شخص پيغمبر اسلام آنقدر روايات شده است كه ديگر جاى شك و شبهه باقى نمانده است. لذا اگر كسى هم در اين مدت غيبت ادعايى كرده حتى الامكان سعى در اثبات نسب مستقيم با امام يازدهم داشته يا لا اقل سعى كرده خود را از آن خاندان معرفى كند كه كمى تقريب ذهنى براى مردم بوجود بياورد كه نكند وى همان حضرت مهدى باشد، كمتر گروهى پيدا مى شود كه رهبرهايشان حتى ادعاى نسب غير مستقيم با آنحضرت را هم نكردنـد و گستاخى را به حدى رسانده باشند که حتى پيغمبر جديد هم معرفى کنند. همانطوريکه توضيح ميدهيم وجه تشابه همه اين گروهها مسخ نمودن اعضاى خود ميباشد. بايد از دوران کودکى روى فکر آنها با موجى از تبليغات به طورى نفوذ نمود که ديگر توان تصميم گيرى و قدرت تفکر مستقل را از دست بدهند، طورى كه چند نفر جاهل عقب افتاده دور و بر خودشان را همه جهان بداننـد و براى كسى كه بعد از مثلا 160 سال با آنهمه خرج و تبليغ در همه دنيـا فقط چند ميليون بى کار بى مصرف را که ميخواهند به جاى نماز آواز بخوانند!! دور هم جمع كرده و خود الان در آتش دوزخ منتظر پيروانش است كه به او ملحق شونـد، ارزش خدايى قائلنـد و تاثير وجودش را جهانى ميداننـد، و در مقابل چشمهايشان، حزب 1 ميليارد و چند صد ميليونى مسلمانان را كه جهانى را تكان داده اند جمعيتى قليل مى خوانند. مسخ تا جايى در آنها اثر گداشته که قدرت مقايسه اعداد 45 ميليون و يک ميليارد و چهارصد ميليون را از دست داده اند و گاهى حتى تعداد خود را اکثر جهان مى خوانند، لذا قرآن آنان را كر و كور و لال معرفى مى نمايد. يا مثلا در چشمانشان، چند روز خوشى و ول گشتن به سبكى كه دلشان مى پسندد، و جلسات ادعيه بى عمل و بى فايده و سراسر كفر آميزشان، كه چيزى جز مسخره كردن دين خدا نيست، و خود را جهانى و متفكر دانستن و احترام ظاهرى اين چند روز دنيا آنهم در ميان دار و دسته اى رو به انقراض، از اهم مسايل است ولى شعله هاى آتش دوزخ كه نه يك روز و يك سال بلكه هميشگى و غير قابل تحمل است، و به يقين محض به آن دچار خواهنـد شد همانطوريكه در اين دنيا به جهل و عقب ماندگى و ذلت دچار شدنـد، برايشان مساله بى اهميتى است. لذا مسلمين دستـور دارنـد آنها را به حال خود واگذارنـد تا در اين دنيا در اوج ذلت و شكى كه خدا در دلشان قرار داده منتظر سر انجام دردناك خود در آخـرت باشنـد، جايى كه هيچيك از كسانى كه فكر ميكردنـد شفاعتشان خواهنـد كرد جايگاهى براى خود هم ندارنـد و حتى قادر به فرار از عاقبت دروغهايى كه به خدا و پيغمبرانش نسبت دادنـد و قومى را بدين روش به آتش دايمى خدا ملحق كردنـد نيستنـد. ما مسلمانان منتظر امام زمانى هستيم كه در قرآن ما و بيش از شش هزار حديث كه شيعه و سنى روايت كرده اند و به صراحت تمام نام و مشخصات ايشان را بيان نموده اند (القائم الحجه الامام محمد ابن الحسن العسكرى، هو الذى يملا الارض قسطا و عدلا كما ملئت ظلما و جورا) هستيم كه قرار است جهان را از ظلم نجات بدهد، و دستورات دين اسلام را در تمام جهان پياده كند و حكومت جهانى اسلام را بپا كند و قرآن را اجرا كند و بنام جدش محمد و حسين قيام كند، نه كسى كه خودش هم نتواند نجات يابد، و سفارش كند كه بعد از من هم منتظر منجى نباشيـد، خودتان با ظلم نجنگيـد، فقط صبر كنيـد خود مردم دنيا متوجـه نياز به تعاليم بالاى من بشونـد، و نه يك دين ديگر كه نه با تعاليم اسلام سنخيت دارد، نه علماى اسلام آنرا قبول دارند، نه مدعى آن معجزه اى آورده، نه نام وى با نامى كه بيش از شش هزار حديث معتبر از اهل بيت به آن وعده داده بودند شباهتى دارد، نه كارهايى كه در راه از بين بردن ظالمين قرار بود انجام بدهد تمام كرد يا حداقل شروع نمود، نه تعاليمش با قرآن سازگارى داشت، نه اعجازى در كلام داشت بلكه تناقضات كلماتش الى ما شا الله زياد بود.

 

منبع :

http://www.al-shia.org/html/far/books/aqaed/bahaeiyat/001.htm#link2

تعداد صفحات : 2

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 17
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 1
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 3
  • بازدید ماه : 4
  • بازدید سال : 8
  • بازدید کلی : 85